حالا چرا

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار

اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا




تاریخ: چهار شنبه 16 ارديبهشت 1394برچسب:آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا,
ارسال توسط حسن جوان خواجه پاشا

آهنگ میم مثل مادر




تاریخ: سه شنبه 8 ارديبهشت 1394برچسب:,
ارسال توسط حسن جوان خواجه پاشا

 

 دانلود ترانه

متن ترانه مادر 

 

 

سلطان غم ، چشم و چراغم مادر

 

تنها گل گلزار باغم مادر

 

بعد از خدا تنها امیدم مادر

 

من با دعایت روسفیدم مادر

 

مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ منزلم 

 

در قلب من این آرزوی آخر است

 

گویند بهشت در زیر پای مادر است

 

ای وای من قدر تو را نشناختم 

 

من را ببخش تنها به خود پرداختم 

 

مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ منزلم

 

تو با بدی ام ساختی و سوختی 

 

تنها چراغ خانه را افروختی

 

هر جمعه ها چشمت به قاب جاده ها 

 

شاید بیاید ام یجیب جاده ها 

 

مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ منزلم

 

کسی که تا همیشه پای من سوخت 

 

چراغ خانه سرد من افروخت 

 

شبی که سر به بالین تبم من 

 

زمین و آسمان یکجا به هم دوخت 

 

مادر تویی دار و ندارم مادر

 

بعد از تو من دیگر چه دارم مادر 

 

ای گریه ات پشت و پناهم مادر 

 

من با دعایت روبه راهم مادر 

 

مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ منزلم

 




تاریخ: سه شنبه 8 ارديبهشت 1394برچسب:متن ترانه مادر پرستار دلم,دانلود ترانه,,
ارسال توسط حسن جوان خواجه پاشا

قوی زیبا

 شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی بر آنند که این مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش باز کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد




ارسال توسط حسن جوان خواجه پاشا
آخرین مطالب